92.4K
Downloads
623
Episodes
چند سالی است که ما دو شب در هفته دور هم جمع میشویم و متونی که از ادبیات فارسی دوست داریم را میخوانیم و معنی میکنیم و به بحث میگذاریم. نوار جلسات را بعد از مختصری ویرایش و با چند هفته تاخیر، هم اینجا منتشر میکنیم و هم در یوتیوب. خود جلسه هم در این کانال یوتیوب زنده پخش میشود: https://www.youtube.com/aliganjei تا بحال این متون را خواندهایم: - شاهنامه فردوسی - تاریخ بیهقی - تاریخ جهانگشا - سفرنامه ناصرخسرو - ارداویرافنامه (از متن پهلوی و ترجمه ژینیو / آموزگار) - کلیله و دمنه - هفت پیکر - راحت الصدور - چهارمقاله - جامع التواریخ؛ تاریخ سامانیان و آل بویه و غزنویان - سوانح العشاق - چند رساله از سهروردی - جامع التواریخ؛ تاریخ سلجوقیان - خسرو و شیرین - قابوسنامه - جامع التواریخ؛ تاریخ سلاطین خوارزم - یادگار زریران - جامع التواریخ؛ اتابکان سلغری فارس - جامع التواریخ؛ تاریخ اسماعیلیان - جامع التواریخ؛ تاریخ اغوز - سیاستنامه خواجه نظام الملک - نوروزنامه - اسکندرنامه (شرفنامه و اقبالنامه) - لیلی و مجنون - مخزن الاسرار - نفثه المصدور - تاریخ بخارا - مرزبان نامه - کلیات رودکی - سندبادنامه - تاریخ سیستان - گزیده اشعار دقیقی، بابا طاهر، قصاب کاشانی، فخری هروی، فلکی شروانی، عماد خراسانی، وثوق الدوله و دیگران
Episodes
Wednesday Aug 09, 2023
مرزبان نامه - ۵ - باب دوم؛ آهو و موش و عقاب
Wednesday Aug 09, 2023
Wednesday Aug 09, 2023
داستان غلام بازرگان که بخشی از آن را در نشست پیش خواندیم اینطور ادامه پیدا کرد که غلام دانست که پادشاه شدنش در جزیره موقت است و بعد از یک سال به جزیرهای بی آب و علف تبعید خواهد شد و در این یک سال که فرصت داشت آن جزیره را آباد کرد. تمثیل از این که انسان باید از فرصت زندگیاش در دنیا برای آبادی آخرت استفاده کند.
داستان بعدی داستان آهو و موش و عقاب بود. آهو که در دام صیاد افتاده بود از موش خواست که بند پای او را بجود و آزادش کند اما موش از سر دنائت خودداری کرد و گفت اگر صیاد بفهمد که من چنین کاری کردهام خانهخراب خواهم شد. بلافاصله بعد از این مکالمه عقابی آمد و موش را شکار کرد و صیاد هم که سر رسید دلش نیامد او را بکشد و در نهایت نکوکاری از راه رسید که آهو را از شکارچی به یک پول خرید و آزاد کرد.
داستان بعدی داستان نوخره بود که ندیم یکی از پادشاهان بود و کسی به امید این که به واسطه او به خدمت پادشاه راه بیابد، به خدمت او پیوست. یکی دو سالی گذشت و هر چه که این شخص در پرده یا به صراحت به نوخره یادآوری میکرد که قصد اصلیش چیست و از او چه انتظاری دارد، او اعتنا نمیکرد.
آخر سر فرد طامع قطع امید کرد و نامهای به شهریار نوشت که این این نوخره بیماری پوستی دارد و مبادا که پادشاه در مجلس از او بگیرد. اگرچه در تحقیق مشخص شد که ادعا دروغ است اما دل پادشاه به نوخره بد شد و دیگر او را به محفل خاص خود راه نداد.
Comments (0)
To leave or reply to comments, please download free Podbean or
No Comments
To leave or reply to comments,
please download free Podbean App.