
109.1K
Downloads
634
Episodes
چند سالی است که ما دو شب در هفته دور هم جمع میشویم و متونی که از ادبیات فارسی دوست داریم را میخوانیم و معنی میکنیم و به بحث میگذاریم. نوار جلسات را بعد از مختصری ویرایش و با چند هفته تاخیر، هم اینجا منتشر میکنیم و هم در یوتیوب. خود جلسه هم در این کانال یوتیوب زنده پخش میشود: https://www.youtube.com/aliganjei تا بحال این متون را خواندهایم: - شاهنامه فردوسی - تاریخ بیهقی - تاریخ جهانگشا - سفرنامه ناصرخسرو - ارداویرافنامه (از متن پهلوی و ترجمه ژینیو / آموزگار) - کلیله و دمنه - هفت پیکر - راحت الصدور - چهارمقاله - جامع التواریخ؛ تاریخ سامانیان و آل بویه و غزنویان - سوانح العشاق - چند رساله از سهروردی - جامع التواریخ؛ تاریخ سلجوقیان - خسرو و شیرین - قابوسنامه - جامع التواریخ؛ تاریخ سلاطین خوارزم - یادگار زریران - جامع التواریخ؛ اتابکان سلغری فارس - جامع التواریخ؛ تاریخ اسماعیلیان - جامع التواریخ؛ تاریخ اغوز - سیاستنامه خواجه نظام الملک - نوروزنامه - اسکندرنامه (شرفنامه و اقبالنامه) - لیلی و مجنون - مخزن الاسرار - نفثه المصدور - تاریخ بخارا - مرزبان نامه - کلیات رودکی - سندبادنامه - تاریخ سیستان - گزیده اشعار دقیقی، بابا طاهر، قصاب کاشانی، فخری هروی، فلکی شروانی، عماد خراسانی، وثوق الدوله و دیگران
Episodes

Tuesday Sep 24, 2024
مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی - ۷ - ریختن کاسه غذا در خواب شیخ
Tuesday Sep 24, 2024
Tuesday Sep 24, 2024
در نشست هفتم، مهرزاد میرزایی حکایتهای سی و سوم تا سیو هشتم مناقب اوحدالدین کرمانی را برایمان خواند. در حکایت سی و سوم قاضی تاج الدین ارموی شاگردی با رزومه خیلی قوی به شیخ معرفی میکند و اصرار میکند که این را به شاگردی قبول کن. شیخ موکول میکند به استخاره کردن و کشف و مشاهده و در عالم شهود میبیند که این شخص پای سفره کاسه خود را برمیگرداند و چیزی نمیخورد. و بر این مبنا او را رد میکند. بعدا درستی نظر شیخ بر همگان ثابت میشود. در حکایت بعد خدا با فرستادن دو کبوتر و کثیف کردن سجاده درویشی که مزاحم نماز شیخ بوده، احترام او را حفظ میکند در حکایت بعدی شیخ شحنه موصل را از شکنجه نجات میدهد و در بعدی قافله حج را از دست حرامیان نجات میدهد در حکایت سی و ششم شیخ و یکی دیگر از علمای تبریز همزمان پیامبر را به خواب میبینند که به آنها امر میکند قباد میفروش را که تازه مرده کفن و دفن کنند در روایت آخر شیخ و دوستان به مصر میروند و آنجا شاه مصر شخصا کمر به خدمتشان میبندد ولی آنها از ترس این که آلوده دنیا شوند شبانه فرار میکنند
No comments yet. Be the first to say something!