92.3K
Downloads
623
Episodes
چند سالی است که ما دو شب در هفته دور هم جمع میشویم و متونی که از ادبیات فارسی دوست داریم را میخوانیم و معنی میکنیم و به بحث میگذاریم. نوار جلسات را بعد از مختصری ویرایش و با چند هفته تاخیر، هم اینجا منتشر میکنیم و هم در یوتیوب. خود جلسه هم در این کانال یوتیوب زنده پخش میشود: https://www.youtube.com/aliganjei تا بحال این متون را خواندهایم: - شاهنامه فردوسی - تاریخ بیهقی - تاریخ جهانگشا - سفرنامه ناصرخسرو - ارداویرافنامه (از متن پهلوی و ترجمه ژینیو / آموزگار) - کلیله و دمنه - هفت پیکر - راحت الصدور - چهارمقاله - جامع التواریخ؛ تاریخ سامانیان و آل بویه و غزنویان - سوانح العشاق - چند رساله از سهروردی - جامع التواریخ؛ تاریخ سلجوقیان - خسرو و شیرین - قابوسنامه - جامع التواریخ؛ تاریخ سلاطین خوارزم - یادگار زریران - جامع التواریخ؛ اتابکان سلغری فارس - جامع التواریخ؛ تاریخ اسماعیلیان - جامع التواریخ؛ تاریخ اغوز - سیاستنامه خواجه نظام الملک - نوروزنامه - اسکندرنامه (شرفنامه و اقبالنامه) - لیلی و مجنون - مخزن الاسرار - نفثه المصدور - تاریخ بخارا - مرزبان نامه - کلیات رودکی - سندبادنامه - تاریخ سیستان - گزیده اشعار دقیقی، بابا طاهر، قصاب کاشانی، فخری هروی، فلکی شروانی، عماد خراسانی، وثوق الدوله و دیگران
Episodes
Sunday Aug 13, 2023
تاریخ بخارا - ۵ - مسلمان شدن پرماجرای اهل بخارا
Sunday Aug 13, 2023
Sunday Aug 13, 2023
بعد از بازگشت سعید به کوفه نوبت سلم بن زیاد بن ابیه شد که به بخارا حمله کند و دوباره خاتون به دنبال این افتاد که با سلطان سغد همدست شود و با اعراب بجنگد و این کار را هم کرد ولی باز هم شکست خورد و غرامت داد.
در جلسه پیش نامی از عبدالله خازم برده شد که یکی از امرای سعید بود و خاتون وقتی او را دید از هوش رفت. در آنجا درست متوجه نشدیم که داستان چه بود ولی در این قسمت هم بعد از این که خاتون با سلم صلح کرد از او خواست که عبدالله خازم را به او نشان دهد تا ببیند واقعا آدم است یا پری!
پس از آن داستان فتح بیکند و خنبون و تاراب و رامیتن را خواندیم و این که وقتی قتیبه نزدیک بود از طرخون و لشکر ترکان شکست بخورد با حیله صلح کرد.
داستان مسلمان شدن اهل بخارا جالبتر است. تابستان که اعراب حمله میکردهاند مسلمان میشدند و زمستان دوباره به کفر خودشان برمیگشتند. در نهایت قتیبه تصمیم میگیرد که از یک طرف به هر کس که در نماز جمعه شرکت میکند دو درم بدهد! و از طرف دیگر اعراب را در خانههای اهل بخارا ساکن کند تا کسی در خانهاش هم نتواند کفر بورزد!
به این ترتیب فقرا که در داخل شهر ساکن بودند مسلمان شدند و پس از مدتی ثروتمندان را که در بیرون شهر در کوشکها منزل داشتند را هم به زور مسلمان کردند و حتی درهای خانههایشان را کندند و به مسجد جامع بردند.
تاریخ پرماجرای مسجد جامع بخارا را هم خواندیم که بارها و بارها خراب شد (از جمله یک بار بر سر نمازگزاران) و از نو ساختند.
غیر از مسجد جامع، بخارا یک نمازگاه عید هم بیرون شهر داشت که در صدر اسلام مسلمانان از ترس دشمن با سلاح به این نمازگاه میرفتند و این رسم باقی مانده بوده است.
Thursday Aug 10, 2023
لیلی و مجنون - ۱۰ - نامهنگاری لیلی و مجنون
Thursday Aug 10, 2023
Thursday Aug 10, 2023
لیلی در نامهاش تاکید میکند که من هم از سوز عشق تو در تب و تابم و شوهرم هم هنوز مرواریدم را نسفته است. مجنون هم در پاسخ نامهای نوشت و از جگرکبابی خود نالید ولی متن نامهاش به نظر مهرزاد بیانصافانه آمد.
Wednesday Aug 09, 2023
مرزبان نامه - ۵ - باب دوم؛ آهو و موش و عقاب
Wednesday Aug 09, 2023
Wednesday Aug 09, 2023
داستان غلام بازرگان که بخشی از آن را در نشست پیش خواندیم اینطور ادامه پیدا کرد که غلام دانست که پادشاه شدنش در جزیره موقت است و بعد از یک سال به جزیرهای بی آب و علف تبعید خواهد شد و در این یک سال که فرصت داشت آن جزیره را آباد کرد. تمثیل از این که انسان باید از فرصت زندگیاش در دنیا برای آبادی آخرت استفاده کند.
داستان بعدی داستان آهو و موش و عقاب بود. آهو که در دام صیاد افتاده بود از موش خواست که بند پای او را بجود و آزادش کند اما موش از سر دنائت خودداری کرد و گفت اگر صیاد بفهمد که من چنین کاری کردهام خانهخراب خواهم شد. بلافاصله بعد از این مکالمه عقابی آمد و موش را شکار کرد و صیاد هم که سر رسید دلش نیامد او را بکشد و در نهایت نکوکاری از راه رسید که آهو را از شکارچی به یک پول خرید و آزاد کرد.
داستان بعدی داستان نوخره بود که ندیم یکی از پادشاهان بود و کسی به امید این که به واسطه او به خدمت پادشاه راه بیابد، به خدمت او پیوست. یکی دو سالی گذشت و هر چه که این شخص در پرده یا به صراحت به نوخره یادآوری میکرد که قصد اصلیش چیست و از او چه انتظاری دارد، او اعتنا نمیکرد.
آخر سر فرد طامع قطع امید کرد و نامهای به شهریار نوشت که این این نوخره بیماری پوستی دارد و مبادا که پادشاه در مجلس از او بگیرد. اگرچه در تحقیق مشخص شد که ادعا دروغ است اما دل پادشاه به نوخره بد شد و دیگر او را به محفل خاص خود راه نداد.
Monday Aug 07, 2023
لیلی و مجنون - ۹ - پاسبانی کردن وحوش از مجنون
Monday Aug 07, 2023
Monday Aug 07, 2023
مجنون در بیابان شاه جانوران شد و حیوانات وحشی با هم صلح کردند و مجنون را چون شاهی در بر گرفتند و به خدمت او مشغول شدند.
نظامی خدمت جانوران را اینجور توجیه میکند که مجنون عادت داشت هر وقت رهگذری غذایی یا شرابی برایش میآورد اندکی را خودش میخورد و باقی را به جانوران میداد و حیوانات به خاطر احسان او اینطور بندهاش شدند.
در همین راستا حکایتی نقل میکند از جوانی که ندیم پادشاهی بود و شاه سگهای وحشیای داشت که هر که را میخواست مجازات کند جلوی آنها میانداخت. جوان که میدانست روزی خودش هم طعمه سگان خواهد شد با سگبان دوست شد و هر از گاهی به سگها غذا میداد تا این که روزی که بالاخره نوبت خودش رسید سگها از سر حقشناسی نه تنها او را ندریدند بلکه نگهبانش هم شدند.
بعد از این حکایت نظامی در ابیات دشواری شب را و صورتهای فلکی آن را توصیف میکند که ما بخاطر آشنا نبودن با نجوم آن زمان نخواندیم و رد شدیم.
مجنون در شب ابتدا خطاب به زهره بعد خطاب به مشتری و آخر سر خطاب به یزدان دعا میکند و در خواب میبیند که دعایش مستجاب شده است. استجابت دعا نامهای است که لیلی به مجنون مینویسد و در جلسه بعد مضمونش را خواهیم خواند.
Sunday Aug 06, 2023
تاریخ بخارا - ۴ - رودها و دیوارها و سکهها و فتوحات مسلمانان
Sunday Aug 06, 2023
Sunday Aug 06, 2023
ذکری از رودهای بخارا خواندیم که نامهایشان این بود: کرمینه، شاپورکام (شافر کام)، خرقانه العلیا، خرقان، ختفر، سامجن، بیکان، فراوز العلیا، فراوز السفلی و رود زر. جالب این که همه رودها بجز ختفر دستکند اند. در حاشیه ذکر رودهای بخارا اشارهای هم به اختلافات امرای بخارا و جنگهایشان با یکدیگر میکند.
در اشاره کوتاهی ذکر شده بود که در روزگار آل سامان خراج بخارا به انضمام کرمینه یک میلیون و صد و شصت هشت هزار و شصت و شش درم و پنج دانگ و نیم بوده که بعدا خراج بعضی نواحی از جمله کرمینه مستقل از خراج بخارا شدهاند.
ذکر دیوار بخارا را خواندیم که در برابر هجوم ترکان ساخته شده بود و تا زمان سامانیان برپا بود و نگهداریاش باز زیادی بر دوش مردم بخارا گذاشته بود تا این که امیر اسماعیل سامانی گفت «تا من زنده باشم بارهٔ ولایت بخارا من باشم» و دیوار را رها کرد تا خراب شود.
اوکانا بخارخدات، معاصر با ابوبکر، اولین کسی بود که سکه نقره زد و این سکه در جریان بود تا سال ۱۸۵ هجری که غطریف امیر خراسان شد و چون سکه اوکانا به تدریج کمیاب شده بود، مردم از او خواستند که سکه تازه ضرب کند. سکهای که غطریفی ضرب کرد سیاه از آب در آمد و مردم کراهت داشتند به گرفتنش ولی امیر به زور آن را تحمیل کرد و خراج بخارا را به غدرفی میگرفت و چون از این سکه کم بود قیمتش به طور مصنوعی بالا رفت و خراج بخارا افزایش یافت.
بعد از این اطلاعات جغرافیایی و اقتصادی درباره فتح بخارا به دست اعراب مسلمان میخوانیم. اولین کسی به بخارا لشکرکشی کرد عبیدالله زیاد بود و نایب السلطنه بخارا هم خاتونی بود، مادر طغشاده.
بار اول عبیدالله با یک میلیون درهم غرامت و چند هزار برده و غنیمتهای دیگر صلح کرد و بازگشت.
بعد از او سعید بن عثمان امیر خراسان شد و لشکرکشی کرد و باز خاتون به رغم رسیدن کمک از سغد شکست خورد و به صلح رضایت داد و هشتاد نفر از بزرگان بخارا را نیز به عنوان گروگان به سعید سپرد. البته راوی میگوید که این هشتاد نفر از دشمنان پنهان او بودند و به دنبال این بودند که شاهزاده دیگری را به جای پسر خردسال او بر تخت بنشانند و خاتون با این کار با یک تیر دو نشان زد. در نهایت هم سعید این گروگانها را به خواری به کوفه برد و آنجا این عده بر سرش ریختند و او را کشتند.
در داستان سعید و خاتون راوی ادعا میکند که سعید عاشق خاتون شده بود و یکبار که بیمار شده بود خاتون به عیادتش رفت و از ظرف جواهرات دو عدد خرمای خشکیده در آورد و یکی را به سعید داد و سفارش کرد که این خیلی منفعت دارد و حتما بخور. سعید که دید چیزی که خاتون این قدر عزیز میدارد خرمای خشکیده است چند بار شتر خرمای تازه برایش فرستاد و او را خجالت داد.
Thursday Aug 03, 2023
لیلی و مجنون - ۸ - وداع مجنون با پدر
Thursday Aug 03, 2023
Thursday Aug 03, 2023
پدر مجنون که دیگر مرگ را نزدیک میدید خواست که در آخر عمر پسرش را ببیند و احوالش را بپرسد.
غمگینترین صحنه افسانه آنجاست که وقتی پدر به مجنون میرسد، مجنون او را نمیشناسد :(
Wednesday Aug 02, 2023
مرزبان نامه - ۴ - باب دوم؛ داستان برزگر و مار
Wednesday Aug 02, 2023
Wednesday Aug 02, 2023
باب دوم مرزبان نامه از آنجا شروع میشود که دستور از داستان خارج شده و بین پادشاه و مرزبان صلح و صفا برقرار است و مرزبان داستان پادشاه و شش پسرش را برای برادر بزرگترش حکایت میکند.
ابتدا پادشاه چند پند حکمت آمیز به پسران میدهد تا به پند «با بدان آشنایی مکنید» میرسد و در تایید آن «داستان برزگر با مار» را روایت میکند.
داستان برزگر و مار پیام اخلاقیای دارد شبیه به «نیش عقرب نه از ره کین است». مار علیرغم آشنایی و دوستی با برزگر از سر خبث طینت نیشی به خر او میزند و خر را میکشد.
در ادامه پندها و در تاکید بر لزوم ساختن سرای آخرت داستان غلام بازرگان را روایت میکند که البته بازرگان در آن چندان کارهای نیست. غلام در سفر دریایی گم میشود و به جزیرهای میرسد و مردم جزیره در همان دیدار اول او را میبرند و بر تخت شاهی مینشانند.
بعد از کمی غلام میفهمد که رسم آن شهر این است که هر سال کسی را شاه میکنند و بعد به جزیرهای نامسکون تبعید میکنند. او هم کاری میکند که باید از آن درس بگیریم و در مدت یک سال سلطنتش آن جزیره نامسکون را آبادان میکند و همه شرایط خصب و راحت اقامت خود را در آن فراهم میکند.
Monday Jul 31, 2023
لیلی و مجنون - ۷ - شوهر کردن لیلی و خبر شدن مجنون
Monday Jul 31, 2023
Monday Jul 31, 2023
در ادامه راز و نیاز با جانوران و ابراز احساسات با آنها، مجنون با زاغی نیز همصحبت شد و از غم لیلی با او گفت.
بعد از رفتن زاغ، مجنون پیرزنی را دید که با مردی در بند میآید ولی انگار زندانی به بندش راضی بود. داستان را از پیرزن پرسید و فهمید که این شیوه گدایی آنها ست و صدقهای که مردم به زندانی میدهند را نصف میکنند.
مجنون به پای زن افتاد که من را به جای این رفیق در بند کن و آن نیمه سهم مرد را هم نمیخواهم. پیرزن هم از خدا خواسته چنین کرد و مجنون بر در خیمههای مردم سرود مستانه میخواند و لیلی میگفت و سنگ میخورد و لابد از سر دلسوزی مردم صدقه میگرفت.
به همین ترتیب به خرگاه لیلی رفتند و آنجا هم مجنون حرفهای سوزناکی زد و بعد هم زنجیر برید و سر به کوه و بیابان نهاد.
خویشان و پدر و مادرش از او ناامید شدند و او همه چیز را جز نام لیلی از یاد برد. از آن سو وقتی که پدر حکایت گفتگویش با نوفل را برای لیلی نقل کرد او دیگر از وصال مجنون دل برید و به جدایی رضا داد.
در این احوال ابن سلام که پیش از این از لیلی خواستگاری کرده بود و پدرش بهانه آورده بود که لیلی مریض است و وقت میخواهد تا شفا بیابد، دوباره به خواستگاری آمد و اینبار عروسی سر گرفت.
لیلی به خانه ابن سلام رفت ولی با او هم بستر نشد و بار اولی که شوهرش سعی کرد به او نزدیک شود چنان سیلیای به او نواخت که جانش جلو چشمش آمد. همسر لیلی به او گفت که من به بودن تو در خانهام راضیام و تلاش دیگری نکرد.
مجنون در حال دیوانگی و پریشانی خودش در خرابهای بود که گذر شترسواری به او افتاد و با بدجنسی او را سرزنش کرد که تو در غم لیلی اینجایی و خود لیلی به حجله رفته و با شوهرش راز و نیاز میکند.
مجنون با شنیدن این خبر صیحهای کشید و چنان خودش را به سنگ و صخره کوبید که از هوش رفت. شترسوار گفت مزاح کردم و درست است که نکاح بسته است اما یک دم از یاد تو غافل نیست و بر مهر خود است.
Sunday Jul 30, 2023
تاریخ بخارا - ۳ - جوی مولیان و منزلهای دیگر پادشاهان
Sunday Jul 30, 2023
Sunday Jul 30, 2023
ذکر بنای ارگ بخارا با اشارهای به داستان سیاوش آغاز میشود و ادعا میکند که ارگ بخارا را سیاوش ساخته و خود وی هم نزدیک «دروازه غوریان» دفن است. اشارهای هم میکند به رسم و رسومی که برای گرامیداشت یاد سیاوش در بخارای آن روزگار جاری بوده است، از جمله نوحه خواندنشان.
کاخ بخارا شکل هندسی عجیبی داشته به شکل صورت فلکی بنات النعش و خاصیتش هم این بوده که هیچ پادشاهی در آن نمرده است، چه قبل از اسلام و چه پس از آن. این کاخ در نهایت خراب میشود و مصالح ساختمانیاش را برای ساخت حصار بخارا استفاده کردند
در بخش بعد، ذکر منزلهای پادشاهان ... اشارهای شده است به «شب سوری» و آتشبازی آن شب «چنانکه عادت قدیم است»
لطیفترین پارهٔ متن، آنجاست که به ذکر جوی مولیان میپردازد. جوی مولیان شاهنشین بخارا بوده است و «... که بهتر از مقام نفیس بهشتآیین مثل جوی مولیان در بخارا جای و منزلی نبوده است. چرا که همه جای او سراها و باغها و چمنها و بوستانها و آبهای روان علیالدوام در مرغزارهای او در هم پیچیده از میان هم دیگر جویها میگذشتهاند و به هزار جانب به طرف مرغزارها و به گلزارها میرفتهاند و هر کس که تماشای آبهای روان میکرد در حیرت میشد که از کجا میآید و به کجا میرود...»
بعد از این توصیف دلانگیز تاریخچهای هم خواندیم از این که جوی مولیان چگونه پدید آمد و وجه تسمیهاش چیست و چطور خراب شد و بعد از آن شرحی از بنای شمسآباد که دارالملک بعدی بود از بنا شدن تا ویران گشتن خواندیم.
در زمان فتح بخارا به دست اعراب مسلمان، قتیبه بن مسلم برای این که از شورشهای پی در پی مردم بخارا خلاص شود دستور داد که هر کس نیمی از خانهاش را به یک خانواده عرب بدهد تا در هر خانهای نمایندهای از اعراب وجود داشته باشد.
در این نشست ذکری خواندیم از «آل کشکثه» که به این ننگ راضی نشدند که خانهشان را با کسی قسمت کنند و خانهها و اسباب را رها کردند و بیرون از شهر هفتصد کوشک برای خودشان بنا کردند. این محله به کوشک مغان معروف است.
Thursday Jul 27, 2023
لیلی و مجنون - ۶ - ناامید شدن مجنون از نوفل و بازگشتن به بیابان
Thursday Jul 27, 2023
Thursday Jul 27, 2023
نوفل دوباره با لشکری انبوه به جنگ قبیله لیلی رفت و اینبار پیروز شد. پدر لیلی به نزد نوفل آمد و گفت که من بنده تو ام و دخترم را اگر خواستی به کمترین غلامت بدهی یا در چاه بیندازی و بکشی، فرمانپذیرم اما دخترم را به دیوانه نمیدهم! اگر هم قبول نمیکنی اصلا برمیگردم و سر دخترم را میبرّم و پیش سنگ میاندازم که از نام و ننگ و صلح و جنگ خلاص شوم!
نوفل در جواب ماند و از خواستش دست برداشت. هم از تهدید پدر لیلی و هم این که با آنچه از مجنون دیده بود، مخصوصا آن که در جنگ قبلی طرفدار دشمن نوفل شده بود، میدانست که از او شوهر در نمیآید!
نوفل با لشکر خودش بازگشت و مجنون اشک در چشم پیشش آمد و او را سرزنش کرد و گریان از قبیله نوفل رفت و سر به بیابان گذاشت. در راه چند آهو و گوزن در بند افتاده را هم آزاد کرد و اسب و سلاح خودش را در عوض به شکارچیان داد.